کد مطلب:276405 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

شباهت به ابراهیم
ابراهیم علیه السلام دوران حمل و ولادتش مخفیانه بود. قائم علیه السلام نیز حمل و ولادتش مخفی بود.

ابراهیم علیه السلام در روز به قدری رشد می كرد كه دیگران در یك هفته رشد می كنند، و در یك هفته آن قدر رشد داشت كه دیگران در یك ماه رشد می نمایند، و در یك ماه به مقداری كه دیگران در یك سال رشد دارند. - چنان كه از امام صادق علیه السلام روایت شده است -. [1] قائم علیه السلام نیز چنین بود، چنان كه در خبر حكیمه علیها السلام آمده كه گفت: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام عسكری علیه السلام) وارد شدم كه ناگاه مولایم صاحب الزمان را دیدم كه در خانه راه می رود، از او زیباروی تر و فصیح تر ندیدم. حضرت ابومحمدعلیه السلام به من فرمود: این است مولود گرامی نزد خداوند - عزّوجلّ -. عرض كردم: ای آقای من چهل روزه است و من این وضع را در او می بینم؟ فرمود: ای عمه من! مگر ندانستی كه ما گروه اوصیا در یك روز به مقدار یك هفته دیگران و در یك هفته به مقدار یك ماه دیگران و در یك ماه به مقدار یك سال دیگران رشد می كنیم. [2] .

ابراهیم علیه السلام از مردم عزلت گزید، خداوند - عزّوجلّ - به نقل از او فرموده: «وَأَعْتَزِلُكُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛ [3] و از شما و آنچه غیر خداوند می پرستید، كناره می گیرم. قائم علیه السلام نیز از مردم اعتزال جسته كه در حرف «ع» گذشت.

ابراهیم علیه السلام دو غیبت داشته است. قائم - عجّل اللَّه فرجه الشریف - نیز دو غیبت دارد.

ابراهیم علیه السلام هنگامی كه در آتش افكنده شد، جبرئیل برایش جامه ای از بهشت آورد. قائم - عجّل اللَّه فرجه الشریف - نیز همان جامه را هنگامی كه قیام كند خواهد پوشید. در كتاب



[ صفحه 262]



كمال الدین از مفضّل از امام صادق علیه السلام آمده كه فرمود: آیا می دانی جامه یوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: وقتی برای ابراهیم علیه السلام آتش افروختند، جبرئیل علیه السلام یكی از جامه های بهشتی را آورد و بر او پوشانید، پس با آن جامه گرمی و سردی به او اثر نمی كرد. و چون هنگام وفاتش رسید، آن را در بازوبندی قرار داد و بر اسحاق آویخت، و اسحاق هم بعداً آن را بر یعقوب آویخت، و هنگامی كه یوسف متولد شد یعقوب آن را بر او آویخت، و این در بازوی او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، و هنگامی كه یوسف علیه السلام آن پیراهن را از بازوبند بیرون ساخت، یعقوب بوی آن را شنید، و همین است كه خداوند به حكایت از او فرموده: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلا أَنْ تُفَنِّدُونِ»؛ [4] همانا من بوی یوسف را می شنوم اگر مرا به كم عقلی نسبت ندهید. این همان پیراهنی است كه از بهشت نازل شده بود.

عرض كردم: فدایت شوم! پس این پیراهن به كه می رسد؟ فرمود: به اهل آن و پیراهن همراه قائم ماست هنگامی كه خروج نماید. سپس فرمود: هر پیغمبری كه علمی یا چیزی را وارث بود، به محمدصلی الله علیه وآله رسیده است. [5] .

می گویم: این خبر با حدیثی كه فاضل علامه مجلسی در بحار از نعمانی نقل كرده منافاتی ندارد. حدیث چنین است: به سند خود، از یعقوب بن شعیب، از حضرت امام صادق علیه السلام كه فرمود: آیا جامه قائم - عجّل اللَّه فرجه الشریف - را كه در آن بپاخیزد به تو نشان دهم؟ عرض كردم: آری. پس آن حضرت جعبه ای را خواست و آن را گشود، و از آن پیراهن كرباسی بیرون آورد، و آن را باز كرد. دیدم آستین چپش خون آلود است. سپس فرمود: این همان پیراهن رسول خداصلی الله علیه وآله است روزی كه دندان های جلویش ضربت دید آن را پوشیده بود و حضرت قائم علیه السلام همین پیراهن را برتن دارد و قیام می كند. من آن خون را بوسیدم و بر صورت نهادم. سپس آن حضرت، آن را تا كرد و برداشت. [6] زیرا كه احتمال دارد هر یك از این دو پیراهن را در بعضی اوقات بپوشد، و محتمل



[ صفحه 263]



است كه پیراهن ابراهیم علیه السلام را با خود داشته، و بر بازویش بسته باشد یا مانند آن؛ زیرا كه در حدیث اوّل صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشیده باشد. واللَّه العالم.

ابراهیم علیه السلام خانه كعبه را بنا كرد و حجر الاسود را در جایش نصب فرمود. خداوند - عزّوجلّ - می فرماید: «وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیْتِ وَإِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِیعُ العَلِیمُ»؛ [7] و [به یاد آور] هنگامی كه ابراهیم و نیز اسماعیل پایه های خانه [كعبه] را بالا بردند و گفتند: پروردگارا! از ما بپذیر كه همانا تو شنوای دانا هستی. و در برهان و غیر آن، از عقبة بن بشیر، از یكی از دو امام (باقر و صادق علیهما السلام) روایت است كه فرمود: خداوند - عزّوجلّ - به ابراهیم دستور داد كه خانه كعبه را بسازد و پایه های آن را بنا نماید، و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد. پس ابراهیم و ا سماعیل خانه كعبه را هر روز به مقدار یك ساق می ساختند تا به جایگاه حجر الاسود رسیدند. حضرت باقرعلیه السلام فرمود: پس در این جا كوه ابوقبیس او را ندا كرد كه تو نزد من امانتی داری، آن گاه حجر الاسود را به ابراهیم داد و آن حضرت آن را در جای خودش نصب كرد. [8] .

قائم علیه السلام نیز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام مروی است كه فرمود: هرگاه قائم علیه السلام بپاخیزد، مسجد الحرام را منهدم می كند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهیم را به جایی كه در آن بوده باز می گرداند.... [9] .

و در خرایج، از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه مروی است كه گفت: در سال سیصد و سی و هفت به قصد تشرّف به حج به بغداد رسیدم، آن سال بنا بود قرامطه حجر الاسود را به جایگاهش بازگردانند، و بیشترین كوشش من برای آن بود كه به كسی كه حجر الاسود را در جای خودش نصب می كند دست یابم، زیرا كه در كتاب ها خوانده بودم كه آن را جز حجّت زمان كسی نمی تواند به جای خود نصب نماید - چنان كه در زمان حجّاج امام زین العابدین علیه السلام آن را در جای خود قرار داد - ولی به بیماری شدیدی دچار شدم كه از آن بر خود ترسیدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم، و می دانستم كه ابن



[ صفحه 264]



هشام به مكه سفر می كند، لذا نامه ای نوشتم و مهر كرده، به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم كه آیا مرگ من در این بیماری است یا نه؟ و به ابن هشام گفتم: سعی من بر این است كه این نامه به دست كسی كه حجر الاسود را به جای خودش نصب می كند برسد، من تو را برای این كار فراخواندم.

ابن هشام گوید: وقتی به مكه رسیدم و موقع جای گذاری حجر الاسود فرا رسید، به خدّام حرم پولی دادم كه در آن وقت معیّن بگذارند جایی باشم كه ببینم نصب كننده آن كیست، و آن ها را با خود همراه كردم تا ازدحام جمعیت را از من دور سازند، دیدم هر كس خواست حجر را در جایش نصب كند نمی توانست و حجر الاسود قرار نمی یافت و می افتاد.

پس جوانی گندمگون و خوش صورت آمد، آن را گرفت و در جایش قرار داد، آن چنان بند شد كه انگار اصلاً از آن جا كنده نشده بود. فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد و آن جوان رفت كه از درب خارج شود، من از جای خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ كنار می زدم كه خیال كردند دیوانه ام. مردم برای او راه می گشودند و من چشم از او نمی گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت می رفتم و او با تأنّی و آرامش می رفت، و چون به جایی رسید كه غیر از من كسی او را نمی دید، به سمت من برگشت و فرمود: آنچه با خود داری پیش آور. من نامه را تقدیم كردم، بدون این كه به آن نگاهی كند فرمود: به او بگو كه از این بیماری ترسی بر تو نیست و مرگی كه ناچار از آن است پس از سی سال می رسد. اشك در چشمم حلقه زد، و نتوانستم از جا حركت كنم، مرا به حال خود گذاشت و رفت.

ابوالقاسم می گوید: این جریان را ابن هشام برایم گفت.

راوی می افزاید: پس از سی سال از آن ماجرا ابوالقاسم بیمار شد، پس به امور خود رسیدگی كرد، وصیت نامه اش را نوشت، و جدّیت عجیبی در این كار داشت. به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدواریم خداوند به سلامت تو منّت بگذارد؟ جواب داد: این همان سالی است كه ترسانیده شدم و در همان بیماری درگذشت. خداوند رحمتش كند. [10] .



[ صفحه 265]



ابراهیم علیه السلام را خداوند از آتش نجات داد، خدای - عزّوجلّ - در كتاب خود می فرماید: «قُلْنا یا نارُ كُونِی بَرْداً وَسَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ»؛ [11] ای آتش بر ابراهیم! سرد و سلامت باش. قائم علیه السلام نیز به همین ترتیب خواهد شد، چنان كه در بعضی از كتاب ها از محمد بن زید كوفی از امام صادق علیه السلام منقول است كه فرمود: هنگامی كه قائم علیه السلام خروج می كند، شخصی از اصفهان نزد آن حضرت می آید، و معجزه حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام را تقاضا می كند؛ پس آن جناب دستور می دهد كه آتش عظیمی برافروزند و این آیه را می خواند: «فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْ ءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»؛ [12] پس منزّه است خداوندی كه مالكیت و زمام همه چیز در دست اوست؛ و به سوی او بازگردانده می شوید. سپس داخل آتش می شود و آن گاه به سلامت از آن بیرون می آید. آن مرد ملعون این معجزه را انكار می كند و می گوید: این سحر است. پس آن حضرت علیه السلام به آتش دستور می دهد، مرد را می گیرد و می سوزاند، و می فرماید: این جزای كسی است كه صاحب الزمان و حجّت الرحمن را انكار نماید.

ابراهیم علیه السلام مردم را به سوی خداوند فرا خواند. خداوند فرماید: «وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالحَجِّ»؛ [13] و در مردم به حج اعلام و دعوت عمومی كن. و در برهان از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام است كه فرمود: ابراهیم در میان مردم به حج بانگ زد و گفت: ای مردم! من ابراهیم خلیل اللَّه هستم، خداوند شما را امر فرمود كه حجّ این خانه را بجای آورید، پس شما حجّ را انجام دهید. و هر كس به حجّ می رود - تا روز قیامت - ابراهیم را اجابت كرده است. [14] قائم علیه السلام نیز مردم را به سوی خدا دعوت می كند، چنان كه قبلاً مطالبی در حرف «د» گذشت و مطالب دیگری نیز ان شاء اللَّه خواهد آمد.



[ صفحه 266]




[1] بحار الانوار: 19:12.

[2] بحار الانوار: 27:51.

[3] سوره مريم، آيه 48.

[4] سوره يوسف، آيه 94.

[5] كمال الدين: 142:1.

[6] بحار الانوار: 355:52؛ و غيبت نعماني: 128.

[7] سوره بقره، آيه 127.

[8] البرهان: 153:1.

[9] بحار الانوار: 638:52.

[10] الخرايج: باب 13؛ جاي اين سؤال است كه چرا ابن قولويه - با همه جلالت قدر - تنها از تاريخ وفات خود مي پرسد، از درگاه خداوند فرج امام و حلّ مشكلات عموم را خواهانيم. (مترجم).

[11] سوره انبياء، آيه 69.

[12] سوره يس، آيه 83.

[13] سوره حج، آيه 27.

[14] البرهان: 154:1؛ و كافي: 205:4.